امیر حسین جان امیر حسین جان15 سالگیت مبارک
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

زیارت

همیشه دلم خواسته بهترین و زیباترین لحظه اجابت دعا آن وقت که مرغ حق آمین دعا بر زبانش جاری است، بهترین ها را خواسته باشم ... آن روز که عمه سادات سلامم را پذیرفت، ضریح خلوت خلوت بود، صورتم را به مشبک ضریح با صفایش چسباندم، خواستم اجازه دهد تا ضریح شش گوشه را زیارت کنم و در مشبک های ضریح اش سلام ها بپیچم و دعاها دخیل اش کنم و از قامت بلندش علیک ها بشنوم و با تمام وجود لحظه اجابت را باور کنم ... با طفلی که هنوز در باورم نمی گنجد... من آن روز غرق دعا بودم و اشک ... لحظه ناب ناب دعا ... وقتی دستهایم گره خورد به آن ضریح بلند شش گوشه... کاش اینجا کربلا بود و من زایری با صفا... آن روز وقتی امیرحسین از سرسره افتاد و سنگ ها روی صور...
28 مهر 1391

شیطون بلای خود شیرین

اون روزی که مرند بودیم خاله زینب یکی از شگردهای خودشو برای نرم کردن دل آدما یاد امیرحسین می ده و باعث شد که بابا زودتر بیاد پیشمون ... بابا دورت بگردم، قربونت برم ... بیا دیگه. اینا رو که امیرحسین به بابا می گفت، بابایی دلش غش می رفت... شب ها وقتی دلش قصه می خواد و بابا خودش رو زده بخواب ...   بابای عزیز... بابای عزیز...عااااااششششقتم ... و بوسه ای که امیرحسین روی گونه بابایی میکاره، بابا رو اگه هم توی قصر هفت پادشاه باشه، بیدار بیدار می کنه... و بابای خسته، قصه ای تعریف می کنه که طولانی بودنش داد منو در میاره... .  وقتی دلت خوراکی خوشمزه می خواد، میای و به نه نه می گی : باشوا دولانیم بریم قاقا ...
22 مهر 1391
1